اشعار خاقانی
بیوگرافی و زندگینامه
خاقانی با نام کاکل افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی متولد سال ۵۲۰ هجری قمری در شروان و درگذشته در سال ۵۹۵ هجری قمری در شهر تبریز است. او از بزرگترین قصیده سرایان در تاریخ شعر و ادب فارسی است.یکی از القاب معروف این قصیده سرای بزرگ حسان العجم است. خاقانی شروانی یکی از بزرگترین سخنگویان و استادان زبان پارسی است که با توجه به توانایی او از استفاده از کلمات و استخدام معانی می توان به این موضوع پی برد.
اشعار خاقانی
بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب
چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
اشعار زیبای خاقانی
گر من به وفای عشق آن حور نسب
در دام دگر بتان نیفتم چه عجب
حاشا که چو گنجشک بوم دانه طلب
کان ماه مرا همای داده است لقب
از عشق بهار و بلبل و جام طرب
گل جان چمن بود که آمد بر لب
لب کن چو لب چمن کنون لعل سلب
جان چمن و جان چمانه بطلب
اشعار عاشقانه خاقانی
خاقانی اگر ز راحتت رنگی نیست
تشنیع مزن که با فلک جنگی نیست
ملکی که به جمشید و فریدون نرسید
گر هم به گدائی نرسد ننگی نیست
شعرهای خاقانی
گم شد دل خاقانی و جان بر دو یکی است
وز غدر فلک خلاص را هم به شک است
هر مائدهای که دستساز فلک است
یا بینمک است یا سراسر نمک است
شعر خاقانی
آب جگرم به آتش غم برخاست
سوز جگرم فزود تا صبر بکاست
هرچند جگر به صبر میماند راست
صبر از جگر سوخته چون شاید خواست
دیوان خاقانی
خاقانی اگر نقش دلت داغ یکی است
نانش ز جهان یا ز فلک بینمکی است
گر جمله کژی است در جهان راست کجاست
ور جمله بدی است از فلک نیک از کیست
آثار خاقانی
ای دوست اگر صاحب فقری و فنا
باید که شعورت نبود جز به خدا
چون علم تو هم داخل غیر است و سوی
باید که به علم هم نباشی دانا
قصیده های خاقانی
ای دوست غم تو سر به سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه و سوز دل نمیدانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
دوبیتی های خاقانی
بی زحمت تو با تو وصالی است مرا
فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا
در پیش خیال تو خیال است تنم
پیوند خیال با خیالی است مرا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر