اشعار عطار نیشابوری
بیوگرافی و زندگینامه
عطار نیشابوری با نام اصلی ( فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری ) متولد سال ۵۴۰ هجری قمری و درگذشته در سال ۶۱۸ هجری قمری است. او یکی از نامدارترین عارفان و شارعان ایرانی در بین سده ششم و سده هفتم بوده است.عطار نیشابوری در سال ۵۴۰ هجری قمری که برابر است با سال ۱۱۴۶ میلادی در شهر نیشابور دیده به جهان گشود. از او به عنوان یکی از بزرگترین عارفان زمان خویش یاد می شود و در زمینه عرفان از مراتب بالایی برخوردار بوده است.
اشعار عطار نیشابوری
اشعار عطار نیشابوری
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
در افتادی به دریای حقیقت
مشو غافل همی زن دست و پایی
شعرهای عطار نیشابوری
از غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سودایی
عاشقان را ز بیخ و بن برکند
آتش عشقت از توانایی
عشق با نام و ننگ ناید راست
ندهد عشق دست رعنایی
عشق را سر برهنه باید کرد
بر سر چارسوی رسوایی
شعر عطار نیشابوری
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی
آثار عطار نیشابوری
منم و گوشه ای و سودایی
تن من جایی و دلم جایی
ای عجب گرچه ماندهام تنها
ماندهام در میان غوغایی
اشعار عطار نیشابوری
جان به لب آوردهام تا از لبم جانی دهی
دل ز من بربودهای باشد که تاوانی دهی
از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه
زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی
دیوان عطار نیشابوری
هر روز ز دلتنگی جایی دگرم بینی
هر لحظه ز بی صبری شوریده ترم بینی
در عشق چنان دلبر جان بر لب و لب برهم
گه نعرهزنم یابی گه جامهدرم بینی
عاشقانه های عطار
تا در سر زلف تاب بینی
دل در بر من خراب بینی
گر آتش عشق بر فروزم
بس دل که برو کباب بینی
گر پرده ز روی خود گشایی
بس رخ که به خون خضاب بینی
دل بر در انتظار یابی
جان در ره اضطراب بینی
اشعار عطار
نگر تا ای دل بیچاره چونی
چگونه میروی سر در نگونی
چگونه میکشی صد بحر آتش
چو اندر نفس خود یک قطره خونی
زمانی در تماشای خیالی
زمانی در تمنای جنونی
اگر خواهی که باشی از بزرگان
مباش از خردهگیران کنونی
اشعار عاشقانه عطار
به سر زلف دلربای منی
به لب لعل جانفزای منی
گر ببندد فلک به صد گرهم
تو به مویی گرهگشای منی
به بلای جهانت دارم دوست
گرچه تو از جهان بلای منی
هر کست از گزاف می گوید
که تویی کز جهان سزای منی
اشعار عطار نیشابوری
رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی
نرسی به کس چو دانم که تو خود به سر نیایی
وطن تو از که جویم که تو در وطن نگنجی
خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی
اشعار عطار نیشابوری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر